نقد فیلم، بهعنوان پلی میان سینما و مخاطب، همواره نقش حیاتی در شکلدهی به درک عمومی از هنر هفتم داشته است. اما در سالهای اخیر، با تحولات گسترده در رسانهها، الگوریتمهای دیجیتال، و تغییر ذائقه مخاطبان، ساختار نقد فیلمها نیز دستخوش دگرگونیهای چالشبرانگیزی شده است. این تحولات نه تنها فرم نقد را تحت تأثیر قرار داده، بلکه ماهیت نقد را به سمت مفاهیمی سیال و گاه متناقض سوق داده است.
نقد فیلم، بهعنوان پلی میان سینما و مخاطب، همواره نقش حیاتی در شکلدهی به درک عمومی از هنر هفتم داشته است. اما در سالهای اخیر، با تحولات گسترده در رسانهها، الگوریتمهای دیجیتال، و تغییر ذائقه مخاطبان، ساختار نقد فیلمها نیز دستخوش دگرگونیهای چالشبرانگیزی شده است. این تحولات نه تنها فرم نقد را تحت تأثیر قرار داده، بلکه ماهیت نقد را به سمت مفاهیمی سیال و گاه متناقض سوق داده است.
مرگ سنتِ نقد کلاسیک؟
ساختار سنتی نقد فیلم. متکی بر تحلیل عمیق تکنیکهای سینمایی، روایت، و جایگاه اثر در تاریخ سینما امروز با هجوم «نقدهای فستفودی» جایگزین شده است. پلتفرمهایی مانند یوتیوب، تیکتاک، و حتی توئیرتر، مخاطبان را به محتوای کوتاه، پرزرقوبرق، و هیجانمحور عادت دادهاند. در چنین فضایی، نقدهای بلند و تحلیلی اغلب به حاشیه رانده میشوند. سوال اینجاست: آیا عمق تحلیل قربانی سرعت و جذابیت بصری شده است؟ نقدهای ویدیویی ۱۰ دقیقهای با جلوههای ویژه پیچیده، هرچند جذاب، ممکن است بیننده را از تفکر انتقادی دور کنند و صرفاً به بازتابی سطحی از فیلم تبدیل شوند.
الگوریتمها: دیکتاتوریِ جذابیت
ساختار نقدهای امروزی اغلب تابع قوانین نامرئی الگوریتمهاست. عناوین کلیکخیر، تیزرهای هیجانی، و استفاده از کلمات کلیدیِ رایج (مثل «تکاندهنده!» یا «انقلابی!») به بخشی از استانداردهای نقدنویسی تبدیل شدهاند. این روند نه تنها صداقت نقد را خدشهدار میکند، بلکه منتقدان را وادار میکند به جای تمرکز بر محتوا، به دنبال جلب توجه سیستمهای دیجیتال باشند. آیا این امر به «یکسانسازیِ نقد» منجر نمیشود؟ وقتی همه مجبورند از فرمولهای مشابهی پیروی کنند، آیا تنوع دیدگاهها قربانی نمیشود؟
نقد به مثابه سرگرمی: بلورزدایی از مرزها
در عصر اینفلوئنسرها، نقد فیلم گاه به ابزاری برای سرگرمی یا نمایش شخصیت منتقد تبدیل میشود. ویدیوهای نقدی که در آنها لحن طنزآمیز، اغراق، یا حتی تقابلهای نمایشی (مثل مشاجرههای ساختگی بین منتقدان) محور اصلی است، مخاطبان گستردهتری جذب میکنند. این روند هرچند باعث دموکراتیک شدن نقد شده، اما خطر «کماهمیتشدنِ تحلیل» را نیز به همراه دارد. وقتی واکنشهای اغراقشده به یک فیلم بیشتر از نقد منسجم آن وایرال میشود، آیا اساساً مفهوم نقد دچار تحریف نمیشود؟
چالشِ چندصدایی: قدرتِ مخاطب در عصر شبکههای اجتماعی
امروز هر کاربری میتواند در قالب کامنت، استوری، یا توییت به «منتقد» تبدیل شود. این چندصدایی اگرچه گاه به کشف دیدگاههای نوین میانجامد، اما ساختار نقد را نیز با چالش مواجه کرده است.
چگونه میتوان میان انبوه نظراتِ پراکنده، سنجیده و گاه متضاد، معیاری برای ارزیابی کیفیت یک اثر پیدا کرد؟ آیا اعتبار نقد حرفهای در چنین فضایی کمرنگ میشود؟ از طرفی، قدرت رایگیریِ جمعی (مثل امتیاز IMDB یا راتن تومیتوز) گاه جایگزین تحلیلهای عمیق میشود و مخاطب را به سادهاندیشی سوق میدهد.
نقد در بستر فرهنگِ کپسولی: بازتاب شکافهای اجتماعی
ساختار نقدهای امروزی اغلب بازتابی از شکافهای ایدئولوژیک و فرهنگی است. نقد یک فیلم ممکن است به جای تمرکز بر ارزش هنری، به محملی برای بحثهای سیاسی یا هویتی تبدیل شود (مثل تمرکز افراطی بر نمایندگی زنان یا اقلیتها). این رویکرد اگرچه در افزایش آگاهی موثر است، اما خطر کاهش تمرکز بر «سینما به مثابه هنر» را دارد. آیا میتوان میان تحلیل اجتماعی و ارزیابی سینمایی توازن برقرار کرد؟ یا این دو باید از هم تفکیک شوند؟
در انتها: آینده نقد در ترازوی دیالکتیک
ساختار نقد فیلم امروز در میانهٔ تقابل سنت و مدرنیته، عمق و سرعت، و هنر و سرگرمی گیر کرده است. راه حل شاید نه در طرد یک سوی معادله، که در ترکیب هوشمندانهٔ عناصر باشد: نقدی که هم از جذابیت رسانههای نوین بهره ببرد، هم عمق تحلیل را قربانی نکند؛ هم صدای مخاطب را جدی بگیرد، هم اعتبار حرفهای را حفظ کند. در نهایت، پرسش اساسی این است: آیا نقد فیلم میتواند در عصر دیجیتال به «هنری مستقل» تبدیل شود، یا صرفاً بازتابی از جریانهای زودگذر فرهنگ پاپ خواهد بود؟ پاسخ به این پرسش، تعیینکننده سرنوشت نقد به عنوان پاسدار اصالت سینماست.
محسنی نیا